.............فرهنگ سازان حضرت حجة بن الحسن (عج)

مؤسسه فرهنگی هنری فرهنگسازان حضرت حجة بن الحسن (عج)

.............فرهنگ سازان حضرت حجة بن الحسن (عج)

مؤسسه فرهنگی هنری فرهنگسازان حضرت حجة بن الحسن (عج)

مؤسسه فرهنگی هنری فرهنگسازان حضرت حجة بن الحسن (عج)
کلمات کلیدی

اهمیت آگاهی بخشی با تقویت باورهای دینی

شعر و شاعری

وصیت نامه حضرت امام علی (ع)

یاران امام مهدى‏ علیه السلام

غیبت امام مهدى‏ علیه السلام

شخصیّت امام مهدى‏ علیه السلام

انتظار فرج

مختصری از زندگانی امام حسین (ع)

فضائل امام حسین (ع)

امام حسین (ع) پس از ولادت

ویژگی های امام کاظم (ع)

مظهر ظلمت و تاریکی تحمل دیدن نور و روشنایی را ندارد.

علت دشمنی هارون با امام کاظم (ع)

زندگانی امام کاظم (ع)

شخصیت امام على (ع)

پیامبر و امام شناسی

نمونه ویژگی ها و فضایل امام علی (ع)

لزوم دوست داشتن امام علی (ع)

علت نامگذاری روز ولادت امام علی (ع) به روز پدر

برتری امام علی علیه‌السّلام بر پیامبران الهی (ع)

اهمیت یاد امام علی (ع) بودن

اهمیت محبت و دوست داشتن امام علی (ع)

اهمیت امامت و ولایت وولایتمداری

ضرورت پاسداری از خون شهدا

ویژگی های دروس حوزوی

خاطره فرد ذی فنون و همه فن حریف

شیوه جلو گیری از گرفتار شدن

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس

آسیب شناسی علوم دینی و فنون

فرهنگ اصطلاحات علوم

آخرین نظرات

اهمیت قرآن از زبان دیگران؛ ناپلئون از قرآن مى گوید

ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه و چهره معروف عالم سیاست درعرصه بین الملل، روزى در مورد اسلام و مسلمانان فکر  مى کرد و این که چطور مى شود، بر کشورهاى اسلام تسلط یافت، و مسلمانان را تحت سیطره فرانسه درآورد. از مشاورین خود سؤال کرد : مرکز  مسلمین کجاست ؟ مصر را معرفى کردند. او به سوى مصر حرکت کرد؛ پس از ورود به کتابخانه مهم آن شهر  رفته و به مترجم گفت : یکى از  مهمترین کتاب هاى این ها را برایم بخوان، او قرآن را باز  کرده و در  اول صفحه، این آیه را مشاهده کرد : اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُالْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْلَمُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً کَبیراً. (1) این قرآن، به راهى که استوارترین راه هاست، هدایت مى کند، و به مؤمنانى که اعمال صالح انجام مى دهند، بشارت مى دهد که براى آن ها پاداش بزرگى است .

 مترجم، آیه را براى ناپلئون خواند و ترجمه کرد. از کتابخانه بیرون آمدند، شب را تا صبح، ناپلئون به این آیه و پیام آن فکر مى کرد. صبح بیدار شده، دو مرتبه به کتابخانه آمدند؛ از مترجم خواست، همان کتاب دیروزى را دوباره براى او بخواند و معنى کند و او هم آیاتى را خوانده و ترجمه نمود. شب را باز در فکر و اندیشه قرآن و مفاهیم عالى آن به سحر رساند. روز سوم هم، مثل دو روز قبل، آیاتى خوانده و براى ناپلئون ترجمه شد. بعد از این که از کتابخانه بیرون آمدند سؤال کرد : این کتاب چه جایگاهى، در بین ملت مسلمان دارد و چقدر به آن اهمیت مى دهند؟ مترجم گفت : آن ها معتقدند که این قرآن کتاب آسمانى است و بر پیامبر اسلام نازل شده، همه اش کلام خداست.

 ناپلئون دو جمله گفت، یکى به نفع مسلمانان و دیگرى به ضرر آنان. او گفت : آن چه من از این کتاب فهمیدم : اگر مسلمانان فرامین و احکام جامع این کتاب را فراگیرند و به آن عمل کنند، دیگر روى ذلّت نخواهند دید. و اضافه کرد : تا زمانی که، این قرآن در بین مسلمین حکومت کند، در پرتو تعالیم برنامه هاى آن، مسلمانان تسلیم ما نخواهند شد؛ مگر این که بین این کتاب و آنان فاصله ایجاد شود.

-1  سراء / 9. -2 برگرفته از راهنماى سعادت، ص 479.

فضه خادمه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما و پاسخ های قرآنی
نقل است از شیخ عبدالله مبارک که گفت وقتی به مکه معظمه می رفتم وقت نماز صبح از راه بیرون شدم تا به امر حق مشغول شوم از طرفی صدای ناله بگوشم رسید، پیش رفتم زنی را دیدم چادری از پشم بر سر کشیده گوش دادم که چه می گوید: این آیه را می خواند.
 
«امن یجیب المضطر اذا دعاه»
من بگوشه رفتم و نماز گذاردم پس پیش رفتم و گفتم السلام علیک ـ از آیه قرآن جواب داد «سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین ـ سلام علیکم کتب ربکم علی نفسه الرحمه»
پرسیدم ای خواهر از کجا میآئی؟ باز از آیه قرآن جواب داد
«یخرج من بین الصلب و الترائب» یعنی از پشت پدر و رحم مادر پرسیدم بکجا میروی و چه اراده داری؟ جوابداد:
«منها خلقناکم و فیها نهعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری» گفتم ای عجوزه ازکدام شهر و دیاری و از کدام باد میآئی؟ گفت «من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارم کنا حولاه» دانستم از بیت‌المقدس میآید ـ گفتم: الحال بکجا میروی، گفت: «والمله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»
دانستم به طواف کعبه می رود با خود گفتم ای عبدالله تو خود را از مردان روزگار می دانی باش تا زنان درگاه را به بینی.
گفتم که مگر تو را هواخواه منم
در بادیة عشق تو گمراه منم
اکنون چو همی بنگرم ای جان جهان
در خرمن عاشقان یکی کاه منم
پرسیدم در این بیابان کسی را با تو همراه نمی‌بینم که تو را رهبری کند بی دلیل و همراه در این راه چون می روی؟ جواب داد «الله نور السموات و الارض و الله معکم اینما کنتم» راهنمائی بنده خداست همه جا رهبر و همراه اوست و همه جان ها بفرمان اوست هر کرا خواهد راه نماید.
«من یهدی الله فهو المهتدی و من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشداً»
گفتم: ای مادر زاد و راحله همراهت نمی‌بینم، همه کس را از خوردنی
و آشامیدنی ضرور است؟ گفت «و فی السمآء رزقکم و ما توعدون» یعنی روزی دهنده خدا است و رزق از آسمان می رسد هر جا که باشم ـ گفتم: اکنون ترا به طعام میل و خواهش است؟ گفت:
«و ما جعلناهم جسداً لا یأکلون الطعام» همه کس را بطعام حاجتست پس توشه را که همراه داشتم از بالای شتر فرود آوردم و نزد او بردم و بخورد ـ گفتم به آب احتیاج هست؟ گفت:
«و جعلنا من المآء کل شیء حی افلا یؤمنون»
مقداری آب حاضر کردم آب خورد پس گفتم بر شتر سوار می شوی تا بقافله برسیم؟ گفت «ان احسنتم احسنتم لانفسکم» هر که نیکوئی کند بخود کند ـ شتر پیش آوردم سوار شود چادر بر خود پیچید برخاسته گفت؛ «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم» چشم پوشیدم تا سوار شد ـ پس گفت:
«سبحان الله الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین»
شکر مر خدائی را که چنین جانور را مسخر بندگان گردانید ـ
پرسیدم ترا چه نام است، گفت ارجعی الی ربک راضیة مرضیة دانستم (راضیه) نام دارد ـ مرا رقتی دست داد با خود گفتم «بیت»
تا بکی در راه دین با دیو انبازی کنم
همچو نامردان در این درگاه جان بازی کنم
پرسیدم ای راضیه این علم و زهد را از که آموختی؟ گفت
(انا وجدتا آبائنا کذلک یفعلون» از پدر و مادر خود
گفتم: ای راضیه مرا ببرادری خود قبول داری، گفت انما المؤمنون اخوه ـ پرسیدم چند روز است از قافله جدا شده‌ای؟ جواب داد:
«فی ستة ایام سواء للسائلین» شش روز است .
پرسیدم: ترا هیچ فرزند هست؟ جواب داد:
«سیقولون ثلاثة» دانستم سه پسر دارد ـ پرسیدم نام آنها را گفت «واتخذالله ابراهیم و خلیلا و وهبنا له اسحق و یعقوب» دانستم نام پسران او ابراهیم و اسحاق و یعقوب است گفتم در این راه بی‌جاده و بی‌نشان بی‌رفیق شب ها چون می رفتی؟ جواب داد و بالنجم هم یهتدون ستارگان همه نشان راهند و رفیق خداست.
چون قدری راه رفتیم بر سر دو راهی رسیدیم گفتم بکدام راه باید رفت؟ گفت اصحاب الیمین بدست راست ـ پس پارة راه که رفتیم بقافلة رسیدیم چون چشمش بقافله افتاد این آیه را خواند.
انما اموالکم و اولادکم فتنه ـ دانستم او را در این قافله مال و اولاد هست ـ راضیه از شتر فرود آمد و مرا گفت بسم الله مجریها و مرسیها، و روان شد ـ سه جوان به استقبال او از قافله بیرون آمدند. پسران خود را دید و شکر خدای رای بجای آورده گفت:
الحمدالله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور الذی احلنا دارالمقامة من فضله ـ آن جوانان پیش آمده در خاک قدم او افتاده و خدمت بجای آوردند؛ به خیمه درآمد و بنشست و جوانان بخدمت مادر بپای ایستادند ـ راضیه رو به آنها کرذد گفت تزودوا فان خیر الراد التقوی یعنی توشة آخرت تقوی و پرهیزکاری است ـ پس روی به من کرد و گفت «اخلوها بسلام آمنین» ـ من داخل خیمه شده و نشستم راضیه دو رکعت نماز شکرانه بجای آورده بعد طعام حاضر کردند، راضیه بمن گفت «کلوا واشربوا» چون بطعام خوردن مشغول شدیم راضیه دست کشید، گفتم ای راضیه از راه دور آمدة چرا طعام کم میل کردی؟ گفت «و لا تسرفوا» یعنی اسراف نمی‌کنم.
جوانان همچنان در خدمت ما ایستاده بودند، من برخاستم و راضیه را وداع کردم و بیرونم آمدم، آن جوانان به مشایعت من آمدند از ایشان پرسیدم مادر شما چند روز است از قافله جدا شده و بی زاد و توشه مانده؟ گفتند شش روز است خبر از او نداریم و خدا از او آگاه بود.
گفتم مادر شما سخن نمی گوید الا از قرآن؟
گفتند آری، وقتی در مسجد قرآن می خواند چون بدین آیه رسید:
«لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلکم یتفکرون»
بیهوش شد بعد از لحظة بخود آمد ما در عقب او نشسته بودیم روی بما کرد و گفت حقتعالی در این آیه مثل زده و بیان فرموده که اگر این قرآن را بر کوه می خواندند هر آینه از ترس و خوب پاره و شق می‌شد و از هم می ریخت و بجای خود نمی ماند پس دل های مردمان از سنگ سخت‌تر است و در این مثل فکر و اندیشه نمی کند که چه در پیش است؟ پس اگر بگوئیم پیروی این مثال می کنیم دروغ گفته باشیم و حق تعالی خبر داده است.
«لیسئلن الصادقین عن صدقهم» در آن روز که از راستگویان راستی رسند وای بر دروغگویان! پس مادر ما از آن روز سخن نگفت الا از قرآن مجید.
عبدالله گفت چون این سخن شنیدم بر سر خود زدم که آه، واویلا! تا از این زن این ها را ندیده بودم بر مردی و مسلمانی خود می نازیدم پس از جملة دروغگویان باشم.
فرهنگ لطیفه های قرآنی بنقل از جامع التماثیل
در دهر نیست چو من نابکارتر
در عرصه کس ندیده چو من خوار و زارتر
دعوی کنم که نیست در اسلام همچو من
نی نی ز کافران فرنگیم خوار تر

والسلام خادم موحدان عالم مرتضوی

برچسب ها :

  • امداد و راهنمایی الهیx
  • برکات آیه امن یجیب المضطر اذا دعاهx
  • برکت آشنایی با قرآنx
  • زن های نمونهx
  • مردی و مسلمانی؟x
  • نعمت های الهیx
  • نمونه مکالمه قرآنیx
  • پدر و مادرx
  • پرسش و پاسخ قرآنیx
  • فضه خادمه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما و پاسخ های قرآنیx